خرید و قیمت کتاب شاهرخ نامه روایت داستانی از زندگی شهید شاهرخ ضرغام اثر دانیال قاسمی پور انتشارات شهید کاظمی

کتاب شاهرخ نامه روایت داستانی از زندگی شهید شاهرخ ضرغام اثر دانیال قاسمی پور انتشارات شهید کاظمی

57,000تومان
معرفی اجمالی
مشخصات محصول
فروشندگان

معرفی اجمالی

کتاب شاهرخ‌نامه: زندگی شهید شاهرخ ضرغام در روایت دانیال قاسمی‌پور

کتاب «شاهرخ‌نامه» اثر دانیال قاسمی‌پور، به بررسی داستانی مبتنی بر زندگی شهید شاهرخ ضرغام می‌پردازد. این اثر بر اساس ده‌ها ساعت مصاحبه و منابع مکتوب متنوعی نوشته شده است.

نقدی نو بر زندگی شهید شاهرخ ضرغام

نویسنده در «شاهرخ‌نامه» تلاش کرده است زاویه‌ای متفاوت به زندگی شهید شاهرخ ضرغام بیفکند. این اثر از تکرار مطالب رایج در فضای مجازی و آثار پیشین اجتناب کرده و به درک عمیق‌تری از شخصیت و مسیر تحول زندگی وی می‌پردازد.

ویژگی‌های «شاهرخ‌نامه»

  • روایت زندگی شهید در مراحل مختلف: نوجوانی، سال‌های قبل از انقلاب و حضور در جبهه
  • شیوه‌های متنوع روایت و زاویه دید
  • توجه به جوانب معنوی شخصیت شهید شاهرخ ضرغام
  • خلاقیت در ساختار و فرم روایت

پیشنهادهای طراحی جلد کتاب «شاهرخ‌نامه»

نویسنده پیشنهاد می‌کند که طرح جلد این اثر نیز بر اساس رویکرد نوین نشست و از تصاویری ساده از شهید پرهیز شود. او به جای آن، استفاده از طراحی انتزاعی و معناگرا را توصیه می‌کند که با محتوا و مضامین کتاب ارتباط دارد.

جمع‌بندی درباره کتاب «شاهرخ‌نامه»

کتاب «شاهرخ‌نامه» اثری است که با نگاهی عمیق و ساختاری نوین به زندگی شهید شاهرخ ضرغام می‌پردازد و می‌تواند راهنمایی برای نویسندگان آینده در آثار مشابه باشد.

مشخصات
نویسنده:دانیال قاسمی پور
ناشر:انتشارات شهید کاظمی
شابک:9786222862203
قطع:رقعی
نوع جلد:شومیز
زبان نوشتار:فارسی
چاپ شده در:ایران
تعداد صفحه:136
وزن:193 گرم
سایر توضیحات:گزیده‌ای از متن کتاب «شاهرخ نامه» -خسته و کلافه عرق از پیشانی پاک می کنم و نگاهی به اطرافم می اندازم. نگاه نافذ مردی درشت اندام نظرم را جلب میکند. ریش پرپشت دارد و کلاه مشکی ساده بر سر و خستگی از تمام صورتش می بارد بر هر سوی خیابان. رنگ زمان به رنگهایش نشسته و چه بیشمار قصه ها که این جا از برابرش گذشته. او ناظر دائمی شب و روز این گذر است. از هر چهره ای بزرگتر (که اگر همین جا میان مردم ایستاده بود هم باز همین بود به یقین) اما همواره ناپیدا. سخت می توانم کسی را ببینم که بالا را هم بنگرد و متوجه او شود. سرها انگار همه پایین است این جا. او یک دیوار کامل مشرف به چهارراه سیروس تهران را پر کرده و نامش را درشت زیر تصویرش نوشته اند: شاهرخ (ابوالفضل) ضرغام. -تا شاهرخ جلو رفت، اوضاع بدتر شد. شاخ و شانه کشیدن بدل شد به عربده و مشت و سیلی و همیشه هم که یکی بی موقع تیزی می کشد. باز آمد جدا کند، دید از دور دو سه هم محلی دارند می دوند به طرفشان، حکماً به پشتیبانی آنها. در رودربایستی اینها، او هم شروع کرد به لگد زدن و تخت سینه خواباندن و همین کارهای همیشگی حوصله سربر خودشان. غلام یکی از تازه نفسها بود. همیشه می رفت روی سقف نزدیکترین اتومبیل و با دشنه از آن بالا خراب سر رقبا می شد. این بار تا تقلا کند، دعوا تمام شده بود. چرا؟ چون اینها یک بلیزر آبی داشتند که همان کنار ایستاده بود، و رفتن روی بلیزر که کار هر کسی نیست. -کار نامربوط همیشه داشتی دیگه. کسی کار حسابی نمی کرد که. آقا اول که نمی دونم چی شد به ما گفتن بیا برو کشتی بگیر. این زد کلا همه چیو عوض کرد. زود بیدار می شدم، سر موقع می رفتم می اومدم. بالا هم رفتم، دیگه سر یه مسابقه ای اومدن بالاسر من شب قبلش، تهدید و تیزی و این چیزا، که باید ببازی. من اصلاً نفهمیدم واقعا آدمای کسی بودن یا بازی بود یا چی بود. دیگه منم بی خیال شدم. کاش نمی شدم. دروغ چرا؟ بهترین روزام همونا بود که کشتی می گرفتم. جوون بودم دیگه. خوب بود