خرید و قیمت کتاب شبیه اثر فائضه غفار حدادی انتشارات شهید کاظمی

کتاب شبیه اثر فائضه غفار حدادی انتشارات شهید کاظمی

از54,000تا63,000تومان
معرفی اجمالی
مشخصات محصول
فروشندگان

معرفی اجمالی

کتاب شبیه رمانی است با درونمایه‌ای مستند از کسانی که می‌خواهند فرزند زمانۀ خودشان باشند زندگی یک زوج دانشجوی ایرانی که در شهر «نیس» فرانسه زندگی می‌کنند و دوست دارند فرزند زمانۀ خودشان باشند. اما به‌ناگاه اتفاقی مهیب رخ می‌دهد که نظر همۀ مردم شهر نسبت به آن‌ها تغییر می‌کند. کتاب «شبیه» در واقع ایده اش از مظلومیت آخرین پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) شکل گرفته؛ اما نوع روایت در زمان حال اتفاق می افتد و مخاطب را در عصر ظهور و قبل از ظهور با خود همراه می‌کند
مشخصات
نویسنده:فائضه غفار حدادی
ناشر:انتشارات شهید کاظمی
شابک:9786222851620
موضوع:رمان
زبان نوشتار:فارسی
چاپ شده در:ایران
نوع جلد:شومیز
قطع:رقعی
تعداد صفحه:272
وزن:326 گرم
سایر توضیحات:بخشی از کتاب شبیه «برگشت سمت ماشین و بالا را نگاه کرد. خورشید سرِ جنگ داشت، نمی‌تابید، اشعه‌هایش را پرتاب می‌کرد. اشعه‌ها، تیز و سوزان فرومی‌رفتند در فرق سرش، پشت گردنش، کمرش، زیربغل‌هایش و از جای اصابتشان، عرق فواره می‌زد. سینه‌اش سنگین بود. تا همین یک هفته پیش، هوایی گرم‌تر از معتدل مدیترانه‌ای را تجربه نکرده بود. دستش را برد سمت درِ راننده. داغی دستگیره به حدی بود که از سوار شدن منصرف شد. خم شد سمت کاپوت و در بازش را طوری بست که آمبولانس VIP با آن عظمتش چند ثانیه تکان‌تکان خورد. نشست روی شن‌های گرم و هیکل چهارشانه‌اش را تکیه داد به چرخ آمبولانس. موهای خیس و حالت‌دار چسبیده‌به‌پیشانی‌اش را بالا داد و کلافه خودش را باد زد. وسط این جهنم چه غلطی می‌کنی؟! صدای خودش بود. یک هفته بود همین جمله را با صدای خودش می‌شنید و محل نمی‌داد. چرا که هر بار جملهٔ «هرجا سُعاده هست، اونجا بهشته.» را هم با صدای خودش می‌شنید و خنکی جمله دوم، تحمل جهنم را برایش آسان می‌کرد. اما این بار خبری از جملهٔ دوم و خنکی‌اش نشد. دوباره تکرار کرد: وسط این جهنم چه غلطی می‌کنی؟! بیشتر گرمش شد. لبهٔ تی‌شرت سفیدش را بالا آورد و با آرم قرمز رویش صورتش را پاک کرد. داغی لاستیک به حدی بود که مجبور شد روی کشاله‌های رانش بخزد جلوتر. بلافاصله فشار شلوار جین را روی زانوهایش احساس کرد. با انگشتان دو دست، پاچه‌های شلوار را از روی ساق پاهایش آزاد کرد و به جاده خیره شد. جادهٔ فرعی کم‌عرضی که تا نقطهٔ تلاقی آسمان و بیابان، کش آمده بود و نفربرها و کانتینرهای مهمات پشت‌سرهم مثل لشکر مورچه‌ها سیاهش کرده بودند.»