مروری بر کتاب سرابستان اثر معصومه شفیعی
کتاب سرابستان با نثر زیبا و ارزیاب تاریخی خود نمایانگر دنیای جذابی است که اثرات انسانی را در پیشینه و آینده گره میزند.
ویژگیهای کتاب سرابستان
- نویسنده: معصومه شفیعی
- ناشر: انتشارات نامه مهر
- موضوع: ادبیات داستانی، اجتماعی
- تعداد صفحات: ۲۵۰
مزایای مطالعه کتاب سرابستان
کتاب سرابستان نه تنها داستانهایی دلنشین و تأثیرگذار را به تصویر میکشد، بلکه به خواننده فرصت تفکر در مورد مسائل اجتماعی و انسانی را نیز میدهد. این اثر به شکلی هنرمندانه شخصیتهای گوناگون را از زوایای مختلف به تصویر میکشد و به عمق زندگی آنان میپردازد.
چرا کتاب سرابستان را بخوانید؟
اگر به دنبال یک کتاب هستید که علاوه بر سرگرمی، به درک عمیقتر از زندگی و انسانها کمک کند، کتاب سرابستان گزینهای مناسب است. با زبان ساده و روان این اثر، خواننده به راحتی میتواند با محتوای آن ارتباط برقرار کند و از دنیای داستانهای آن لذت ببرد.
نتیجهگیری در مورد کتاب سرابستان
کتاب سرابستان اثر معصومه شفیعی به عنوان یک اثر ادبی ارزشمند، میتواند انتخابی مناسب برای افرادی باشد که به ادبیات و داستانهای عمیق انسانی علاقه دارند. با تهیه این کتاب، شما نه تنها به دنیای جدیدی وارد میشوید بلکه از آموختههای آن نیز بهرهمند خواهید شد.
مشخصات
نویسنده: | معصومه شفیعی |
---|---|
شابک: | 9786225465196 |
ناشر: | نامه مهر |
موضوع: | مجموعه شعر کلاسیک |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | سلفون |
نوع کاغذ: | تحریر |
چاپ شده در: | ایران |
تعداد صفحه: | 96 |
وزن: | 200 گرم |
سایر توضیحات: | نمونه ای از اشعار کتاب وقتی که یک سگ، طعمِ خونِ گله را فهمید دیگر نباید جز نگهبان، از کسی ترسید xxxx زخم های کهنه را با داغ نو پوشانده ای داغ تنها خشم ما را شعله ور تر میکند از درون سینه ها فریاد را پر میدهیم کرم تا پروانگی در پیله سنگر می کند این جهان مفت تو و امثال تو ، خیر سرت مرگ دارد زندگی را ساده بز خر میکند پیش رفتی راه برگشتت ولی ویرانه است ادم عاقل از اول فکر آخر می کند محکم شدم وقتی تورا محکم بغل کردم دلشوره هایم را به آرامش بدل کردم گفتم به پایت تا ابد ، با عشق می مانم پای عمل وقتی میان آمد عمل کردم تلخی رنج و درد های بی شمارم را ... در قهوه ی شیرین چشمان تو حل کردم xxxx حس من ابستن شد از منطق اندیشه ای آزاده زاییدم فکرم رها شد از منِ قبلی تا زندگی را تازه فهمیدم xxxxx در گوش من تکرار کردی دوستت دارم معتاد شد قلبم بر این تکرار بی تکرار بشکند دستم که عمری بی نمک بود عاقبت _ مونس هر کس شدم درد مرا محرم نشد دوست از پشتِ سر و دشمن به سینه دشنه زد لحظه ای از مرحمت های عزیزان کم نشد xxxx گاهی پر از حرفی،زبانت مرد گفتن نیست آنقدرخود را خورده ای ، دیگر مَنَت من نیست یک کوه از کاهی که روی خود تلنباری آنقدر تن دادی به دنیا در تنت تن نیست دست رفاقت دادی اما دیر فهمیدی در دست یارانت بجز شمشیر دشمن نیست ارزش به دنیا دادی و در چشم کم بینش حتی بهایت ارزش یک دانه ارزن نیست عمرت فقط ما و تو و آنها و ایشان شد اصلا نفهمیدی ضمیری بهتر از من نیست |