معرفی اجمالی
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. هر کی بنده خداست بگوید: «یا خدا!» روزی روزگاری، ککی و مورچهای با هم دوست شدند. آنها توی صحرا میگشتند که کک گفت: من خیلی گرسنهام. مورچه گفت: من هم همینطور. گفتند: چه بخوریم، چه نخوریم؟ مورچه گفت: گردو بخوریم پوست دارد. کشمش بخوریم دم دارد. خرما بخوریم هسته دارد. بهتر این است که من گندم بیاورم، آرد کنیم. نان بپزیم. بخوریم. مورچه از لانهاش گندم آورد. رفتند دم لانه کک زیر یک درخت بید. کک، آسیاب دستی آورد...