کتاب مرهم زخم اثر مجید محمدولی انتشارات بیست و هفت بعثت

«مرهم زخم» زندگی‌نامه‌ی سردارشهید محمدحسین مردی ممقانی، فرمانده‌ی واحد بهداری لشکر۲۷محمدرسول الله(ص) است.این کتاب اولین کتاب از مجموعه واحدبهداری مجموعه بیستی وهفتی‌هااست که به کوشش مجیدمحمدولی و بازبینی و ویرایش جوادکلاته عربی با ۱۴۶ صفحه توسط نشر۲۷بعثت چاپ و منتشر شده است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: تو بیمارستان الله‌اکبر مریوان یک پزشک نفوذی بود. یک روز، زنی را به بیمارستان آوردند که دچار عفونت داخلی شده بود. چون شوهرش از کوموله‌ها بود، با مادر پیرش آمده بود. همان شب اول محمدحسین (ممقانی) پشت در اتاق آن زن خوابید. دکتر که این صحنه را دیده بود، دلیلش را پرسید. حسین گفته بود: «مادر این خانم خیلی پیره. اگه یه وقت نصف شب حالش بد شه تا مادرش بخواد بیاد ما رو صدا کنه ممکنه دیگه خیلی دیر شده باشه. اینجا خوابیدم تا بتونم سریع کمکش کنم». دکتر نفوذی فرداش خودش رو معرفی کرده بود و گفته بود: «سالها در گروه‌هایی بودم که دم از خلق می‌زدند، اما همه‌ی خدمت اونها به خلق، گذاشتن بمب تو کوچه و خیابان‌ها و کشتن آدمها بود». اینجا چیز دیگه‌ای دیدم. (مرهم زخم؛ ص37) در بخش دیگر این کتاب میخوانیم: اگرچه با همان جدیت همیشگی‌اش کارها را دنبال می‌کرد، اما دیگر به کسی بلند دستور نمی‌داد. لحن جدی و مردانه‌ای که همه از آن حساب می‌بردند، کم‌تر به گوش‌مان می‌خورد. بچه‌ها موهایشان را به خاطر احتمال حمله‌ی شیمیایی می‌تراشیدند. برعکس همیشه، او هم موهای سرش را مثل بیش‌تر رزمنده‌ها تراشید. این آخری‌ها صورتش، مثل کسی که تازه از حمام بیرون آمده باشد، گل انداخته بود. دو روز مانده به عملیات کربلای۱، رو کرد به من و گفت:« خیلی خسته شدم. دلم عاشورا می‌خواد. می‌خوام برم عاشورا.» گفتم«لشکر۳۱ عاشورا؟! می‌خوای بری پیش هم‌شهریات؟» چیزی در جواب من نگفت. آهی کشید و سکوت کرد...