خرید و قیمت کتاب ابو باران اثر زهرا سادات ثابتی انتشارات خط مقدم

کتاب ابو باران اثر زهرا سادات ثابتی انتشارات خط مقدم

386,000تومان
%33
573,000
معرفی اجمالی
مشخصات محصول
فروشندگان
معرفی اجمالی

کتاب ابو باران: روایت حقیقت از زوایای نبرد

کتاب ابو باران نوشته زهرا سادات ثابتی، خاطرات مدافع حرم، مصطفی نجیب را در برمی‌گیرد. او درباره حضور فاطمیون در جنگ سوریه تجربیات خود را با صراحت بیان می‌کند.

خاطرات و تجربیات مدافع حرم در کتاب ابو باران

در این کتاب، مصطفی نجیب به تفصیل از زندگی و نبرد خود و دیگر مدافعان افغانستانی به نام «فاطمیون» می‌گوید. این نام نشان‌دهنده غم و مظلومیت آنان است که مشابه حضرت فاطمه سلام‌الله علیها، آنها نیز در راه حق تلاش می‌کنند.

ویژگی‌های کتاب ابو باران

  • نویسنده: زهرا سادات ثابتی
  • موضوع: خاطرات مدافع حرم، مصطفی نجیب
  • ناشر: انتشارات خط مقدم
  • ژانر: جنگ و دفاع مقدس

نکات برجسته در کتاب ابو باران

راوی این کتاب، مردی نجیب و تواضع‌پذیر است که با استفاده از ضمیر «ما»، بر دشواری‌های زندگی خود تأکید می‌کند. او بدون خودستایی، داستان‌های خود و رزمندگان دیگر را به زیبایی روایت می‌کند.

کتاب به خواننده این امکان را می‌دهد که درک عمیق‌تری از فشارها و چالش‌های انسانی در طول جنگ کسب کند. نجیب با بیان احساسات خود درباره دوستان شهیدش، عمق اندوه و یادگارهای آنان را به تصویر می‌کشد.

این روایت‌ها نه تنها تلخ و دردناک است، بلکه در عین حال به خواننده درسی درباره واقعیت زندگی و تفاوت‌های آن نیز می‌آموزد. کتاب ابو باران، نمایانگر سکه‌ای است که دو روی متفاوت، شیرین و تلخ را در خود دارد.

مشخصات

نویسنده:زهرا سادات ثابتی
ناشر:انتشارات خط مقدم
شابک: 9786229650998
قطع:رقعی
نوع جلد:شومیز
تعداد صفحه:336
وزن:325 گرم
سایر توضیحات:گزیده ای از متن کتاب : "پاییز 1395 بود. آن شب، باران ریز و تندی می بارید. خیلی مضطرب بودم. می ترسیدم برای همسرم اتفاقی بیفتد. روحانی مقر، وقتی متوجه حال و روزم شد، کمی با حرف هایش آرامم کرد و گفت: دعا زیر باران مستجاب می شود. چرا نمی روی زیر باران و برای همسرت دعا کنی؟ من هم از خدا خواسته روی بام رفتم. صورتم را زیر باران و دست هایم را رو به آسمان گرفتم. هنوز جمله ای به زبان نیاورده بودم که احساس کردم دلم قرار گرفته است. از خدا خواستم همسر و مادرم، این سفر را به سلامت بیایند و بروند. با آرامشی عجیب، در حالی که سر تا پا خیس شده بودم، به اتاقم برگشتم. یک ماه بعد که دخترم به دنیا آمد، به یاد همان شب بارانی، اسمش را «باران» گذاشتیم."